برادران شهید هاشمی |
عباس اگرچه دست کشید از دو دست خویش از یاری حســـــین علــــی، دســـت بر نداشت درد و غمــــش تمامی از این بــــود که چــــرا یک جان بـــــرای هدیـــــه به او بیشتر نداشت او هــــــم چـــو کودکان حـــــرم تشنه بود، آه اما دلـــــش نیامـــــد و یک جـــــرعه بر نداشت
یا ابالفضل العباس؛ کیست آنکه تو را بخواند و از یاری دستان بریدهات بینصیب بماند؟ کیست آنکه اندوه جاودانه تو را بفهمد و از غم مشکهای پاره پارهات، طاقت از کف ندهد؟ کیست آنکه بلندای قامتت را دیده باشد و آسمان را به چشم حقارت ندیده باشد؟! تو، سقای جانهای تشنهای تو، طراوت باغستانهای مهر و وفایی. تو، روح و ریحان فاطمه زهرایی؛ نه فقط میوه دل امالبنین. عباس، فرزند مردی است که کوهِ رشادت و جوانمردی است. فرزندِ شیر زنی است که به او شیر شهامت نوشاند. کوهمردی که ذرهای از احترام برادرش حسین (علیهالسلام) فرو نگزارد. حسین (علیهالسلام) امام بود و ابوالفضل، برادرِ امامت. حسین (علیهالسلام) ولی بود و ابوالفضل، همرکابِ ولایت. سلام بر عباس، سلام بر غیرت مجسم... سلام بر قامتِ فتوت... السلام علیک یا اباالفضل العباس (ع) [ سه شنبه 92/8/21 ] [ 5:18 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
روزشمار جریان نهضت امام حسین علیه السلام
[ چهارشنبه 92/8/15 ] [ 6:53 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
بـــوی محــــرم دوباره بـــوی محــــرم دوباره بـــوی حسین (ع) دوباره نوشش می از ســـــر سبوی حسین (ع) دوباره مــــــاه تأثــــــــر، دوباره مــــــاه عــــــزا دوباره سینه زدن در میان کـــــوی حسین (ع) دوباره شهــــــر بپوشــــــد به تن لباس ســـیاه رواج هیئــت و مسجـــد، ز آبــــروی حسین (ع) دوباره ذکـــــر حسین، بر لبان پیـــــر و جــــوان دوباره نغمه «هل من» رسد ز سوی حسین (ع) دوباره یاد شهیــــــدان کــــــــــربــــــلا کردن دوباره خوی گرفتن به خـــلقوخــوی حسین (ع) دوباره لطف خدایی بــــــــرای شخص زهیــــــر و نیـــــک عاقبتی بعــــد گفتگــــوی حسین (ع) دوباره حـــــــر پشیمان به محضـــــر مـــــــــولا عوض نمـــودن دنیا به تار مـــــــــوی حسین (ع) دوباره قاســــــم و اکبـــــر، عمـــویشان عباس فــدای حق شده در جنگ با عــدوی حسین (ع) دوباره علقـــــمه و قتـــــلگاه شاه شهیـــــــــد دوباره نالـــــــه زینب به جستجـــوی حسین (ع) گرفتنش به بغل جســـــم بی ســـر مــــــــولا دوباره بوســـــــه زدن بر رگ گلـــوی حسین (ع) دوباره شـــــــام غـــریبان، به خیمهها آتــــش زنان دربهدر و خــــــواهــــر نکـــــوی حسین (ع) دوباره یــــــــــاد اســـــــارت بــــــرای آل الله و یاد ســنگ پرانـی به رأس و روی حسین (ع) دلـــــــــــم گرفته خدایا ز ماتـــــــم مـــــــــولا نما تـــو قسمت من، زائری به کـوی حسین (ع) ***** تقویم رو که نگاه کرد، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت. دوباره زمان دلدادگی از راه رسیده بود. اشکهایی که یکی یکی میغلتید و از گونههاش میچکید رو پاک کرد. یا علی گفت و از جاش بلند شد و به سمت لباسهاش رفت. تک تک لباسهاش رو زیر و رو کرد تا لباس مشکی رو پیدا کنه. پیراهن مشکی رو هیچ وقت دوست نداشت، چون همیشه یادآور ناراحت کنندهترین لحظات زندگیش بود. اما این بار هم مثل هر سال همین موقع، این احساس ناراحت کننده، جای خودش رو به حس دیگری داده بود. به حس زیبای عشق؛ عشق به محرم؛ عشق به حسین (ع) ... *****
امام حسین (ع) فرمودهاند: عدهای از روی طمع، عبادت خدا میکنند، این عبادت سوداگران است؛ و جمعی از ترس، بندگی خدا میکنند، این عبادت بردگان است؛ و برخی به انگیزه شکر، خدا را عبادت میکنند؛ این عبادت آزادمردان و بهترین عبادتهاست. (بحارالانوار، ج 78، ص 117) [ چهارشنبه 92/8/15 ] [ 11:9 صبح ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
از روزی که در نهر جانمان فرات سوز و علقمه عطش جاری ساخته اند،از شبی که در پیاله دلمان شربت گوارای ولایت ریخته اند،دلمان یک حسینیه پر شور است.
در حسینیه دلمان، مرغهای محبت سینه می زنند و اشکهای یتیم در خرابه چشم، بی قراری می کنند. سینه ما تکیه ای قدیمی است، سیاهپوش با کتیبه های درد و داغ، که درب آن با کلید « یا حسین » باز می شود و زمین آن با اشک و مژگان، آب و جارو می شود. محرم تو آن کیمیاى دگرگونهسازى که مرگ حیات آفرین را - به نام «شهادت» به اکسیر عشقى که در التهاب سر انگشت سحرآفرینت نهفته است، چو شهدى مصفا و شیرین به کام پذیرندگان مىچشانى. تو آن خشم خونین خلق خدایى که از حنجر سرخ و پاک شهیدان برون زد. تو بغض گلوى تمام ستمدیدگانى که در کربلا ، نیمروزى به یکباره ترکید و آن خون دل و دیده روزگار که با خنجر کینه توز ستم، بر زمین ریخت.
[ سه شنبه 92/8/14 ] [ 9:3 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
دشت غـــوغا بود، غـــوغا بود، غــوغا در غدیر تشنگیها بود و توفان بود و شــــن بود و غبار کاروان آرام و بیتشــــویش، لنگـــر میگرفت گردها خوابید کـــم کــــم، کاروان خاموش شد تا افــــق انبـــوه مــــردان صحاری بود و دشت مـــرد اما با نگاهــی گــــرم در چشمان شوق پس به مردان عرب فرمود: بعد از من علیست گــردها خوابیده بـــود و کاروان خامـــــوش بود در شکــــوه کاروان آن روز با آهنـــــگ زنـــــگ ای فــــراموشان باطل! ســـر به پایین افکنید!
خداوند در قرآن کریم میفرمایند: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا (بخشی از آیه 3 سوره مائده) امروز، دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم. دین، چیزی کم داشت و فاصلهاش تا کامل شدن، علی (علیهالسلام) بود... وقتی دستان محمد (صلیاللهعلیهوآله) و علی (علیهالسلام) در آسمان اوج گرفت و به هم رسید، برکه کمجان غدیر، اشک شوق جاری کرد. غدیر، همهی همهمهها را میشنید: «بیعت میکنیم با دلهای خود و جانهای خود و دست و زبان خود...» گیسوان بلند نخلستانها در هوای علی (علیهالسلام) وزیدن گرفت. گل از روی گل شکفت و دلهای خسته و بیرمق روزگار، سرشار از شادمانی شد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند تا جایگاهی فراهم کنند تا حتی کوتهبینترین انسانها، قامت آسمانی و دلانگیز حضرت را ببینند؛ تا آنگاه که دست نورانی حضرت، امانت ولایت را به دستان با کفایت امامت میسپارد، همه شاهد باشند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بازوی علی (علیهالسلام) را گرفت و بالا برد. آسمان، همپای او قد کشید... سروها، خودشان را بالا کشیدند... رسول خاتم، در گوش جهانیان زمزمه میکرد: «هر کس من پیشوای اویم، علی (علیهالسلام) پیشوای اوست…» جبرئیل فرود آمد. بوی خوش پیامش، زمین را عطرآگین کرد. خدا، او را با عهد بزرگی فرستاده بود؛ عهد ولایت. زیرا که هیچگاه، زمین، بیحجت نمیماند... خجسته باد پیوند «نبوت» و «امامت» در نقطه اوجی به نام غدیرخم که غدیر، گره محکمی است برای رشته دیانت. غدیر خم، عید تکمیل رسالت مبارک...
خداوند در قرآن کریم میفرمایند: یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ (بخشی از آیه 67 سوره مائده) اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنى، پیامش را نرساندهاى. [ چهارشنبه 92/8/1 ] [ 3:36 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
امشب ســـراپای دو عالــم عطر باران میشود معنا همـــه الفاظ زیبــــای بهــــــــاران میشود هر جا کـویری خشک باشد سبزهزاران میشود جاری زلال عاطفــــه از چشـــمهساران میشود در عالـم بالا ملائک شـــــور و غـــــوغا میکنند با خندههای شوق و شادی جشن بر پا میکنند گلهای جنت را نثـــــار روی زهــــــــرا میکنند از روی بام عــــــرش مــــــولا را تمـاشا میکنند از شوق، پیغمبر سرشک از دیده جاری میکند دل در میــان سینـــهی او بیقـــــــــراری میکند مـــــولا ز بیت وحی کوثـــر خواستگاری میکند در عالـــــم بالا خـــــدا خـود خطبه جاری میکند
ستارههای چشمکزن، ریسمان بستهاند آسمان را... بهشت از رایحهای دلنواز، سرمست میشود... جشنی برپاست از انبوه فرشتگان و کائنات... امشب، آبروی زمین و آسمانها را در سپیدی پیراهن بخت، ملائک به نزد فاطمه(س) میبرند؛ امشب، دو دریای بیکران به هم میپیوندند. فرشی از پر ملائک، از خانه نبی تا خانه علی، به یُمن قدمهای زهرا پهن میشود... خانهی نور است، خانهی وحی، خانهی محمد، و آن که به دامادی این خانه میآید، علی است. خورشید میآید به پیوند ماه؛ و ستارهها نُقل میپاشند. ملائک، راه آسمانها را با عطر گُل محمدی فرش کردهاند. بر منبری از نور و روشنایی، جبرئیل خطبه میخواند برای علی (علیهالسلام) و فاطمه (سلامالله علیها) و زندگی مهر و ماه آغاز میشود... دستهای خورشید با دستهای ماه، پیوند میخورد و آسمان، جلوه خورشید و ماه را میبیند که تا ابدیت میدرخشند... خانهای به اندازه آسمان، میهمان گامهای مرد و زنی میشود که تمام جهان، دلبستهی گامهای صبورشان خواهد شد... به راستی، در کجای عالَم خلقت، از ازل تا ابد، همتایی پیدا میشد برای فاطمه (سلامالله علیها) اگر علی (علیهالسلام) نبود و کدام گل سرسبد آفرینش، میتوانست همسری علی (علیهالسلام) را بپذیرد، اگر فاطمه (سلامالله علیها) نبود. سالروز ازدواج ملکوتی امام علی(ع)و فاطمه زهرا(س) را به همه ی محبانشان تبریک عرض می نماییم. [ دوشنبه 92/7/15 ] [ 6:32 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
راه باز است. معبرها همه پاک شده اند. لابه لای سیم خاردارها ، پلاک ها چشمک می زنند و شهدا هنوز ایستاده اند و با سرانگشت وفا ، نقطه ی رهایی را نشان می دهند. خط هنوز شکسته نشده است. کوله پشتی بسیجی ها لب خاکریز نشسته است. فرمانده فریاد می زند : سنگر بزن ای برادر ، امروز هم روز جنگ است امروز اما قلم ها ، سرنیزه های تفنگ است امروز میدان معنا ، خود عرصه ی کارزار است هر واژه ای یک گلوله ، هر جمله ای یک تفنگ است ! باید دست به کار شد . اینجا مجنون است ؛ جزیره ی عاشقان . صدای فرمانده از لابه لای نیزارها تا اعماق تاریخ می رسد : (( اگر ماندید ، بنویسید ، حقانیت و مظلومیت این بچه ها را ! ))
در سینه ی رزم ما فشنگی مانده است افسانه ی غربت تفنگی مانده است ماندیم به جولان غروری که شکست از عشق فقط هفته ی جنگی مانده است ! [ دوشنبه 92/7/8 ] [ 3:7 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
اینجا، همه چیز صلواتی بود! رزمنده ها وقتی صلاح هایشان را کنار می گذاشتند، برای جلوگیری از روزمرگی، سرشان را در جبهه گرم می کردند. بعضی با کارهای خدماتی و بعضی های دیگر با ورزش و گعده های دسته جمعی. تصویری که از دفاع مقدس در ذهن خیلیهاست، همان تصاویر رزمندهها با لباس رزم، و سلاح به دست و آرپیجی بر دوش است. اما این، همهی جنگ نبود. رزمندهها هم اوقات فراغت داشتند، کارهای روزانهشان را میکردند و خیلی وقتها که نیازی به جنگ و دفاع نبود، سلاحهایشان را کنار میگذاشتند و میشدند عین بقیه آدمهای پشت جبهه. به کارهای روزانه میرسیدند، ورزش میکردند، مطالعه میکردند. سرو صورتشان را صفا میدادند و بعضیهای دیگر هم هوای همرزمانشان را داشتند و مشغول کارهای خدماتی میشدند. هر کسی با هر مهارتی، تلاش میکرد به رزمندگان دیگر کمک کند. یکی نانوایی بلد بود، یکی کفاشی، یکی خیاط بود و یکی دیگر استاد سلمانی. شاید هفته دفاع مقدس، بهترین بهانه باشد برای روایتهای متفاوت از زندگی مردان شجاع و فداکاری که این حماسه 8 ساله را به نام خود ثبت کردند. عکسهایی که در این مطلب میبینید، روایت متفاوتی از همین ساعتهای فراغت در جبهههاست. بیشتر عکسهای این مطلب، از مجموعههای «فرهنگ جبهه» که در همان سالهای دفاع مقدس منتشر میشد، انتخاب شده است. نانوایی صلواتی، با شاطرهایی که تنور داغ نانوایی شهرشان را رها کرده بودند تا نان تازه و داغ به همرزمانشان بدهند... این هم خیاطی صلواتی. با عکسهایی که خیاط از قهرمانهای زندگیاش، دور و بر چرخ کوچک خیاطیاش نصب کرده است... این هم یک کفاشی صلواتی... ماشینهای دستی اصلاح را یادتان هست؟ ابزار ساده و کوچکی که در بیبرقی، بدجوری به داد میرسید... یک آرایشگاه مدرنتر، البته از نوع صحرایی. با استاد سلمانی که دیوارهای دکان صلواتیاش را هم تزئین کرده... این هم وقتی است که آشپزها دست به کار میشدند تا یک گروهان یا یک گردان را سیر کنند. برای آنهایی که طعم غذاهای جبهه را چشیدهاند، این عکس پر از خاطره است...
فقط یک توپ کافی بود تا بهانه ورزش هم جور شود. حتی با سیمهایی که حکم تور والیبال را پیدا میکردند... زیر یک خم همدیگر را میگرفتند تا برای ضربه فنی دشمن، روحیه بگیرند... این هم قدرت نمایی پهلوانهای ایرانی... نقش محبوب روی کلاه، سفارشی قبل از عملیات... نامه نوشتن از جبهه برای مخاطبان خاص. خدا میداند که همین صندوق کوچک زردرنگ، چه خاطرههایی را در دلش جا داده... [ سه شنبه 92/7/2 ] [ 3:56 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
در آغاز هفته دفاع مقدس، یاد و خاطره شهیدان هشت سال دفاع مقدس را گرامی میداریم. 31 شهریور سالروز شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، به عنوان آغاز هفته دفاع مقدس نامگذاری شده است. دوران هشت ساله دفاع مشروع امت سلحشور ایران در حفظ و اعتلای نظام مقدس اسلامی و حراست از مرزهای عزت و شرف این رمز و بوم، به مثابه یکی از حساس ترین و بارزترین برهه های حیات راستین این ملت، همچون نگینی تابناک، تا همیشه زمان، بر تارک تاریخ حماسه و ایثار و پایداری آزادگان جهان می درخشد. دفاع امت اسلامی ایران در برابر تجاوز همه جانبه دشمنان اسلام، در تاریخ افتخار آفرینی مبارزات حق طلبانه، یک ملت سترگ، فروزان خواهد بود. پایداری ایران اسلامی که برخاسته از روح وحدت و ایمان بود، در سایه هدایت های رهبر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) شکل گرفت و باعث احیای یک مکتب سازنده و نهضت های آرمانگرا و ایدئولوژی جهانگیر شد…
دفاع مقدس ما در زمینه های مختلف سیاسی، نظامی، اجتماعی، فرهنگی و … توانست معادلات جهانی معمول را بر هم زند و تحلیل های مادی دنیاپرستان را نقش بر آب سازد. این حادثه عظیم، بی شک در یاد ملت ایران خواهد ماند و غرور و سرافرازی و حماسه آفرینی را در نسل های بعد بر جای خواهد گذاشت. در سوگ شهادت شهیدانرفتند عاشقان خدا از دیار مااز حد خود گذشت غم بیشمار مادلهایمان به همره این کاروان برفتدر ره بماند دیده امیدوار مایک عده یافتند مقصد و مقصود خویشواحسرتا به سر نرسید انتظار ماعمری پی وصال دویدیم و عاقبتاندر فراق سوخت دل داغدار مایاران زقید و بند علایق رها شدندماندیم و خاطرات کهن در کنار ماافسوس روزگار شهادت به سر رسیدسوز و گداز و آه و فغان شد نثار مادیگر تمام قافله ها کوچ کرده اندبرجای مانده است تن زخمدار ما [ یکشنبه 92/6/31 ] [ 12:36 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
تشنه ام بر آب سقاخانه ات، مولای من هــــر کجا رفت دلی خانهی تـــو مقصــد شد خانهات جای همه زائــر خــوب و بــد شد دوســـت دارم که شبی در حرمـــت بنشینم وای این فاصـــلهها باز برایـــم ســد شد راست گفتند همه، عشق نگاهیست که من با نگاهی دل من عاشــــق این گنبد شد باز با دســت شــما حاجت من حاصـل گشت عشق بین من و تو فاصـــلهی ممتد شد هـــر کجا دل بــرود دیـــده هــــم آنجا بــرود دل ما، دیدهی ما، در همه جا مشهد شد حضرت امام رضا (علیهالسلام) فرمودهاند: زائران قبرم، از گرامیترین گروههاییاند که روز قیامت، بر خدا وارد میشوند. هیچ مومنی نیست که مرا زیارت کند و در راه زیارتم بر چهرهاش قطره آبی بچکد، مگر آنکه خدای متعال، بدن او را بر آتش دوزخ حرام میکند. (عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 248) چرخ میخورم و سرگردانیام را یله میکنم روی گنبد و گلدستهها... چرخ میخورم و بی قراریام از ایوان میگذرد و بند میشود به پنجره فولاد... چرخ میخورم و تشنگیام در حوالی سقاخانه، پرسه میزند... چرخ میخورم مدام و کبوتر آرزوهایم بالبال میزند... مولای من، چشمانم را برق میاندازد، طلائی گنبدت؛ نگاهم از روی آن سُر میخورد و منارهها را صعود میکند و در کشاکش لغزیدن، آویزانِ ریسهها میشود. از فراز ایوان طلا، تا گلدستههای مسجد گوهرشاد، از وسیع صحن آزادی تا بهشت تالار آیینه. و بعد از آن که بر مشبکِ آفتابی ضریحت فرود آمد، نرم نرمک به خود میآید و در جشن یازدهمین روز ذیقعده، صحن گونههایم را چراغانی میکند. غبار ندیدنت را با اشک شستهام آقا...
دلم هوای حلقههای ضریحت را کرده است تا در حلقه ارادتت، گره بخورم... مولای عشق و صفا، یا امام رضا (علیهالسلام)، نان و نمک خورده سفره توام و دست احتیاج، تنها به آسمان شما برافراشتهام. آهوی جانم را به ضمانت آبروی آسمانیتان آوردهام تا از گناه و غفلت، برهانیام. یا ضامن آهو؛ یا علی بن موسیالرضا (علیهالسلام) ادرکنی. السلام علیک یا علی ابن موسیالرضا (ع)... امام رضا (علیهالسلام) میفرمایند: ایمان، یک درجه بالاتر از اسلام است، و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است، و به فرزند آدم، چیزی بالاتر از یقین داده نشده است. تحف العقول، ص 469. سالروز ولادت هشتمین خورشید آسمان امامت و ولایت، حضرت امام علی ابن موسیالرضا (علیهالسلام)،تبریک و تهنیت باد. [ دوشنبه 92/6/25 ] [ 9:10 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
|
|
|