برادران شهید هاشمی |
الا ای محرم!... از روزی که در نهر جانمان فرات سوز و علقمه عطش جاری ساخته اند،از شبی که در پیاله دلمان شربت گوارای ولایت ریخته اند،دلمان یک حسینیه پر شور است. در حسینیه دلمان، مرغهای محبت سینه می زنند و اشکهای یتیم در خرابه چشم، بی قراری می کنند. سینه ما تکیه ای قدیمی است، سیاهپوش با کتیبه های درد و داغ، که درب آن با کلید « یا حسین » باز می شود و زمین آن با اشک و مژگان، آب و جارو می شود. ما دلهای شکسته خود را وقف اباعبدالله کرده ایم و اشک خود را نذر کربلا، و این « وقفنامه » به امضای حسین رسیده است. صبحها وقتی سفره عزا گشوده می شود، دل روحمان گرسنه عاطفه و تشنه عشق می شود. ابتدا چند مشت «آب بیداری » به صورت جان می زنیم تا «خواب غفلت » را بشکنیم. زیارتنامه را که می بینیم، چشممان آب می افتد و «السلام علیک » را که می شنویم، بوی خوش کربلا به مشام دل می رسد. توده های بغض، در گلویمان متراکم می گردد و هوای دلمان ابری می شود و آسمان دیدگانمان بارانی! الا اى محرم! تو به چشم و دل قهرمانان و آزاد مردان که همواره بر ضد بیداد، قامت کشیدند و در صفحه سرخ تاریخ، زیباترین نقش جاوید را آفریدند، تو آن آشناى کهن یاد و دشمنستیزى که همواره در یادشانى
آنگاه، جرعه جرعه زیارت عاشورا می نوشیم و سر سفره توسل، ولایت را لقمه لقمه در دهان کودکانمان می گذاریم. در این خشکسالی دل و قحطی عشق، نم نم باران اشک، غنیمتی است! خدایا! ما را به چشمه کربلا تشنه تر کن! و تو ای محرم! تو آن کیمیاى دگرگونهسازى که مرگ حیات آفرین را - به نام «شهادت» به اکسیر عشقى که در التهاب سر انگشت سحرآفرینت نهفته است، چو شهدى مصفا و شیرین به کام پذیرندگان مىچشانى. تو آن خشم خونین خلق خدایى که از حنجر سرخ و پاک شهیدان برون زد. تو بغض گلوى تمام ستمدیدگانى که در کربلا ، نیمروزى به یکباره ترکید و آن خون دل و دیده روزگار که با خنجر کینه توز ستم، بر زمین ریخت. الا اى محرم! تو به چشم و دل قهرمانان و آزاد مردان که همواره بر ضد بیداد، قامت کشیدند و در صفحه سرخ تاریخ، زیباترین نقش جاوید را آفریدند، تو آن آشناى کهن یاد و دشمنستیزى که همواره در یادشانى. الا اى محرم!... [ سه شنبه 90/9/8 ] [ 7:5 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
|
|
|