برادران شهید هاشمی |
سلام ای زندگی خوبی؟ سراغی ای قدیمی یار، از احوال ما دیگر نمی گیری؟ کمی نامهربان گشتی عزیزا ، امتحان دیگری در پیش رو داری؟ تمام عمر ما شد درس و بعدش امتحان و گاه تجدیدی ببینم سهم مردودی ، که تقدیرم نفرمودی؟ خدایی ، غیر درس و امتحان صبر ، کار دیگری با ما نداری ؟ روی خوش یا خرده حالی ، مهربانی ، در بساطت نیست ؟ از آن ابر و مه و باد و فلک ، آری ، جناب گرم خورشیدت که گویی یادشان رفته دگر در کار ما باشند، من چیزی نمی گویم گرامی زندگی ، با ما مدارا کن بپرس احوال ما را ، گاه گاهی مهربانی کن چه می شد راز لبخندی ، نشان همرهان ما ، تو می دادی ؟ یا که گاهی ، دست مهری ، شانه گرمی برایم هدیه می کردی ؟ عزیزم ، زندگی ، قهری ؟ منم ، فرزند آدم ، میهمان خاکی دنیا هزار و یک شب دنیا که دیدم قصه فردای روشن را برایم ارمغان آورد شنیدم بازی با مردمان را ، دوست می داری در این هفت سنگ دنیا ، هرچه من چیدم تو با یک گوی نامریی ، تمامش را که می ریزی و در بازی قایم با شک این روزگاران هرچه گشتم من ، نمی دانم کجا پنهان تو می گردی ؟ امان از دست این بازی نافرجام لجبازی ! که گویا خوب می دانی
هلا ای زندگی ، با مردمان قدری مدارا کن خنک آبی و نان گرم را ، در سفره هامان ، نه کسی چیزی به تو گفته ، که از ما روی گردانی؟ گره از ابروان بسته ات وا کن سعادت را مهیا کن به لب هامان ، کلام مهر جاری کن به چشم ما ، نگاه با عطوفت را ، عطا فرما و دستان ، با سخاوت آشنایی ده و بر دهلیزهای قلب ما بنویس ورود کینه ممنوع است تو یاد عاشقی ، را یادمان آور بگو تا عشق، مهمان تمام خانه ها گردد بفرما تا نوازش باز ، برگردد رسوم مهرورزی را تو احیا کن و بر دیوارها حک کن در این وادی ، سلام و خنده آزاد است و با یاد خدا ، بازار حزن و خوف ، تعطیل است تبسم رایگان و با سخاوت ، عرضه می گردد کسی این جا به جرم عاشقی ، دربند و تنها نیست خلاصه زندگی ، خود را خدایی کن به تو ای زندگی ، با عشق می گویم تورا بر جان زیبا لحظه های عمر ما آری به عشق پاک فرهادین ما سوگند به لبخندی، تو کام مردمان خوب ما را باز شیرین کن [ جمعه 90/6/11 ] [ 9:19 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
|
|
|