برادران شهید هاشمی |
آنچه در این مطلب می خوانید متن کامل مقاله ای است از شهید آوینی که با عنوان از آن کربلا تا این کربلا تقدیم می شود.
حضرت سیدالشهدا حسین بن علی(ع) شب پیش از هجرت به سوی کربلا در پایان خطبهای بلند فرمودند: «آگاه باشید، هر آن که میخواهد خونش را در راه ما اهل بیت، که راه حق است، نثار کند و خود در بهشت لقاءالله منزل گیرد، با ما راهی کربلا شود. من فردا صبح انشاءالله به راه میافتم.» هزارها سال از هبوط آدم بر سیارهی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنهی خاک جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است که شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیک است. تاریخ انبیا سراسر صحنهی نبرد حق و باطل است و تاریخ شاهنشاهان نیز سراسر عرصهی جنگهای بزرگتری است که بر سر قدرت درمیگیرد، و هستند کسانی که فی ما بین این دو نبرد تفاوتی نمیبینند. ما را با آنان کاری نیست چرا که مردگانند، «و ما انت بمسمع من فی القبور.»(1) روی سخن ما با آنان است که هنوز عرصهی وجودشان را یکسره تسلیم ظلمت کفر نکردهاند و بذر فطرتشان در انتظار باران است: آیا در این جهان خاک همواره باید یزیدها حکومت کنند و هر که سخن از حق بگوید باید با او آن کنند که با سیدالشهدا کردند، و یا نه، باید کاری کرد تا بساط ظلم بر چیده شود و حاکمیت و قدرت به اهلش، به فرزانگان و عدالتپیشگان سپرده شود: آنان که قدرت را در خدمت شهوات خویش نمیخواهند و چون در زمین اقتدار و تمکن یابند نماز بر پا میدارند و زکات میبخشند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند و خود در جماران با گرسنگی گرسنگان و تشنگی تشنگان و بیماری بیماران شریک میشوند و هیچ چیز جز رضای خدا نمیخواهند؟ بهراستی اقتدار و حاکمیت در کرهی ارض باید به چه کسی واگذار شود؟ به این بندگان پاک و نمازگزار و یا به دلقکهای جنایتکار پیری که به اریکهی ریاست جمهوری چون قلهی دیگری از شهرت و افتخار مینگرند که باید با هر تزویری بر آن دست یافت و آنگاه قصر عاج خویش را بر پایههای غفلت و جهالت مردم بنا کرد؟ بهراستی اقتدار و حاکمیت در کرهی ارض باید به چه کسی واگذار شود؟ هزارها سال از هبوط آدم بر سیارهی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنهی خاک جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است که شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیک است. این بندگان مخلص خدا طلیعهدار نورند و با دست آنان است که صبح شکافته میشود و تاریخ به عاقبت کار خویش نزدیک میگردد. دشمن در پناه آهن است و پنداشته است که راه ما با آتش بسته میشود و ترسِ مرگ ما را از راه باز میدارد، غافل که ما پیروان ابراهیم هستیم و آتش بر ما گلستان میشود. در زیر آن آتش بسیار سنگین، مجاهدان راه خدا با یاری او و جلوداری حجتش امام زمان(ع) پیش میروند. دشمن در پناه آهن و آتش است، غافل که ما در پناه حیدر و حسینیم. آهن در کف ما موم است و به اذنا آتش بر ما گلستان میشود. صبح روز بعد خورشید ایمان از پس تپهی شهید صدر طلوع کرد و آفتاب فتح درخشید. اگر هنوز هم مدعیان با عینک تاریخهای رسمی بین این نبرد و جنگهای سلطهجویانهای که در قرون اخیر رخ داده است تفاوتی نمیبینند، بیایند و در این قلههای بلند، مجاهدین عراقی را بنگرند که همچون بدریون در رکاب رسول الله به سپاه کفر میتازند، اگرچه برادر و پدر و نزدیکانشان در صفوف دشمن باشند. آنان مصداق «الذین آمنوا اشد حب»(2) هستند و حب و بغضشان تنها برای خداست. بهراستی وقتی ملت مجاهد عراق نیز خود در کنار ما با صدام و استکبار جهانی میجنگند، دیگر چه کسی میتواند این حقیقت را که این نبرد اعتقادی و مکتبی است انکار کند؟ تنها در پناه مکتب است که همهی نسبتها و رابطههای دیگر بیرنگ میشود و بر جای آن حب و بغض فی الله مینشیند. مجاهدان عراقی به جبهه اعزام میشوند. مردان به عربی شعار میدهند: «ما با خمینی امین بیعت میکنیم و از سر یقین راه شهید صدر را ادامه میدهیم و با خون خود مینویسیم: کیست خونخواه شهدا؟ کیست خونخواه حسین، کیست خونخواه حسین؟»
زنان در جواب میگویند: «هزاران جوان در زندانهای بعث و دختران پاک بدون حجاب اسیر دستان ملعونها. کیست خونخواه شهدا؟ کیست خونخواه حسین، کیست خونخواه حسین؟» مردان: «ما با خمینی امین بیعت میکنیم و از سر یقین راه شهید صدر را ادامه میدهیم و با خون خود مینویسیم: کیست خونخواه شهدا؟ کیست خونخواه حسین، کیست خونخواه حسین؟ اگر دستان و پاهای ما را نیز قطع کنند، یا حسین، باز هم به زیارت تو میشتابیم.» دانشآموزان: «ما فریاد میزنیم الله اکبر، صدر در میان ماست، او نمرده است. خون او که نوری در ظلمات است از رگهای ما میجوشد. برخیزید، برخیزید، حق شما را فرا میخواند.» کودکی در میان زنان عراقی قاب عکس پدرش را در دست گرفته و میگوید: «بابا کجاست؟ در بهشت. چه کسی او را شهید کرده است؟ صدام. چرا؟ چون خوب بود.» او میگوید که میخواهد وقتی بزرگ شد مجاهد شود و با دشمنان مبارزه کند و اینگونه است که خون شهید درخت قیام را آبیاری میکند. آری، همچنان که قرآن فرموده است، موعد آنها صبح است. آیا صبح نزدیک نیست؟ صبح نزدیک شده است و همهی آنچه که در جهان میگذرد حکایت از همین حقیقت دارد. آن روز که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید هیچ کس باور نداشت که سفیر سبکبال انقلاب با سرعتی اینچنین شگفتآور سراسر منطقهی اسلامی و بلکه سراسر جهان را خواهد پیمود و به بزرگترین قدرت دنیا تبدیل خواهد شد. اما امروز، سال نهم از پیروزی انقلاب اسلامی در حالی آغاز میگردد که شب استکبار به پایان خویش رسیده و صبح نزدیک شده است. آن روز دو تن از خبرنگاران روزنامهی «صبح» پاریس نیز همراه با صفوف به هم پیوستهی تظاهرات این سوی و آن سوی میرفتند. بهراستی چگونه امکان داشت که این دو خبرنگار پاریسی حقیقت را دریابند و بدانند که این حرکت به قطع دنبالهی ظلم و کفر منجر خواهد شد و دیر یا زود آنها شاهد زوال امپراتوریهای شرق و غرب و مجد و عظمت اسلام خواهند بود؟ آن دو چگونه میتوانستند ریشهی تاریخی این حرکت را در صدر اسلام و در عاشورای سال 61 هجری قمری دریابند؟ آنها چگونه میتوانستند خون حیدر و حسین را در رگهای ما ببینند که میجوشد و ما را به قیام فرا میخواند؟ پی نوشتها 1. فاطر / 22 2. بقره / 165 منبع سایت شهید آوینی
[ شنبه 91/6/4 ] [ 9:14 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
|
|
|