برادران شهید هاشمی |
مثل یک صبح آفتابی بود آسمان زلال وآبی بود به درخت و بهار عادت داشت با افق های سبز نسبت داشت هر کجا بود، عشق با او بود آب، آیینه،روشنا، او بود جاده ای بود، تا کجا می رفت راست تاخانه ی خدا می رفت همچنین گیاه صحرا بود هم صدا با نگاه صحرا بود هم صدا با نگاه دریا بود هم رکاب بهار می آید بر نسیمی سوار می آید دامنی، «گل چکامه» با خود داشت روی هر لب ترانه ای می کاشت ز آشنایی هم آشنا تر بود وز رهایی هم او رها تر بود با نگاه کبوتران می دید با دهان شکوفه می خندید با شب و اشک ارتباطی داشت وسعتی بود،انبساطی داشت عاقبت از زمین رخوت جست چون پرستو به آسمان پیوست [ شنبه 91/3/27 ] [ 7:35 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
|
|
|