برادران شهید هاشمی |
امشب ســـراپای دو عالــم عطر باران میشود معنا همـــه الفاظ زیبــــای بهــــــــاران میشود هر جا کـویری خشک باشد سبزهزاران میشود جاری زلال عاطفــــه از چشـــمهساران میشود در عالـم بالا ملائک شـــــور و غـــــوغا میکنند با خندههای شوق و شادی جشن بر پا میکنند گلهای جنت را نثـــــار روی زهــــــــرا میکنند از روی بام عــــــرش مــــــولا را تمـاشا میکنند از شوق، پیغمبر سرشک از دیده جاری میکند دل در میــان سینـــهی او بیقـــــــــراری میکند مـــــولا ز بیت وحی کوثـــر خواستگاری میکند در عالـــــم بالا خـــــدا خـود خطبه جاری میکند
ستارههای چشمکزن، ریسمان بستهاند آسمان را... بهشت از رایحهای دلنواز، سرمست میشود... جشنی برپاست از انبوه فرشتگان و کائنات... امشب، آبروی زمین و آسمانها را در سپیدی پیراهن بخت، ملائک به نزد فاطمه(س) میبرند؛ امشب، دو دریای بیکران به هم میپیوندند. فرشی از پر ملائک، از خانه نبی تا خانه علی، به یُمن قدمهای زهرا پهن میشود... خانهی نور است، خانهی وحی، خانهی محمد، و آن که به دامادی این خانه میآید، علی است. خورشید میآید به پیوند ماه؛ و ستارهها نُقل میپاشند. ملائک، راه آسمانها را با عطر گُل محمدی فرش کردهاند. بر منبری از نور و روشنایی، جبرئیل خطبه میخواند برای علی (علیهالسلام) و فاطمه (سلامالله علیها) و زندگی مهر و ماه آغاز میشود... دستهای خورشید با دستهای ماه، پیوند میخورد و آسمان، جلوه خورشید و ماه را میبیند که تا ابدیت میدرخشند... خانهای به اندازه آسمان، میهمان گامهای مرد و زنی میشود که تمام جهان، دلبستهی گامهای صبورشان خواهد شد... به راستی، در کجای عالَم خلقت، از ازل تا ابد، همتایی پیدا میشد برای فاطمه (سلامالله علیها) اگر علی (علیهالسلام) نبود و کدام گل سرسبد آفرینش، میتوانست همسری علی (علیهالسلام) را بپذیرد، اگر فاطمه (سلامالله علیها) نبود. سالروز ازدواج ملکوتی امام علی(ع)و فاطمه زهرا(س) را به همه ی محبانشان تبریک عرض می نماییم. [ دوشنبه 92/7/15 ] [ 6:32 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
راه باز است. معبرها همه پاک شده اند. لابه لای سیم خاردارها ، پلاک ها چشمک می زنند و شهدا هنوز ایستاده اند و با سرانگشت وفا ، نقطه ی رهایی را نشان می دهند. خط هنوز شکسته نشده است. کوله پشتی بسیجی ها لب خاکریز نشسته است. فرمانده فریاد می زند : سنگر بزن ای برادر ، امروز هم روز جنگ است امروز اما قلم ها ، سرنیزه های تفنگ است امروز میدان معنا ، خود عرصه ی کارزار است هر واژه ای یک گلوله ، هر جمله ای یک تفنگ است ! باید دست به کار شد . اینجا مجنون است ؛ جزیره ی عاشقان . صدای فرمانده از لابه لای نیزارها تا اعماق تاریخ می رسد : (( اگر ماندید ، بنویسید ، حقانیت و مظلومیت این بچه ها را ! ))
در سینه ی رزم ما فشنگی مانده است افسانه ی غربت تفنگی مانده است ماندیم به جولان غروری که شکست از عشق فقط هفته ی جنگی مانده است ! [ دوشنبه 92/7/8 ] [ 3:7 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
اینجا، همه چیز صلواتی بود! رزمنده ها وقتی صلاح هایشان را کنار می گذاشتند، برای جلوگیری از روزمرگی، سرشان را در جبهه گرم می کردند. بعضی با کارهای خدماتی و بعضی های دیگر با ورزش و گعده های دسته جمعی. تصویری که از دفاع مقدس در ذهن خیلیهاست، همان تصاویر رزمندهها با لباس رزم، و سلاح به دست و آرپیجی بر دوش است. اما این، همهی جنگ نبود. رزمندهها هم اوقات فراغت داشتند، کارهای روزانهشان را میکردند و خیلی وقتها که نیازی به جنگ و دفاع نبود، سلاحهایشان را کنار میگذاشتند و میشدند عین بقیه آدمهای پشت جبهه. به کارهای روزانه میرسیدند، ورزش میکردند، مطالعه میکردند. سرو صورتشان را صفا میدادند و بعضیهای دیگر هم هوای همرزمانشان را داشتند و مشغول کارهای خدماتی میشدند. هر کسی با هر مهارتی، تلاش میکرد به رزمندگان دیگر کمک کند. یکی نانوایی بلد بود، یکی کفاشی، یکی خیاط بود و یکی دیگر استاد سلمانی. شاید هفته دفاع مقدس، بهترین بهانه باشد برای روایتهای متفاوت از زندگی مردان شجاع و فداکاری که این حماسه 8 ساله را به نام خود ثبت کردند. عکسهایی که در این مطلب میبینید، روایت متفاوتی از همین ساعتهای فراغت در جبهههاست. بیشتر عکسهای این مطلب، از مجموعههای «فرهنگ جبهه» که در همان سالهای دفاع مقدس منتشر میشد، انتخاب شده است. نانوایی صلواتی، با شاطرهایی که تنور داغ نانوایی شهرشان را رها کرده بودند تا نان تازه و داغ به همرزمانشان بدهند... این هم خیاطی صلواتی. با عکسهایی که خیاط از قهرمانهای زندگیاش، دور و بر چرخ کوچک خیاطیاش نصب کرده است... این هم یک کفاشی صلواتی... ماشینهای دستی اصلاح را یادتان هست؟ ابزار ساده و کوچکی که در بیبرقی، بدجوری به داد میرسید... یک آرایشگاه مدرنتر، البته از نوع صحرایی. با استاد سلمانی که دیوارهای دکان صلواتیاش را هم تزئین کرده... این هم وقتی است که آشپزها دست به کار میشدند تا یک گروهان یا یک گردان را سیر کنند. برای آنهایی که طعم غذاهای جبهه را چشیدهاند، این عکس پر از خاطره است...
فقط یک توپ کافی بود تا بهانه ورزش هم جور شود. حتی با سیمهایی که حکم تور والیبال را پیدا میکردند... زیر یک خم همدیگر را میگرفتند تا برای ضربه فنی دشمن، روحیه بگیرند... این هم قدرت نمایی پهلوانهای ایرانی... نقش محبوب روی کلاه، سفارشی قبل از عملیات... نامه نوشتن از جبهه برای مخاطبان خاص. خدا میداند که همین صندوق کوچک زردرنگ، چه خاطرههایی را در دلش جا داده... [ سه شنبه 92/7/2 ] [ 3:56 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
|
|
|