برادران شهید هاشمی |
تشنهام بر آب سقاخانهات، مولای من
مرغ دلــــم پـــر میزنــــد انـدر هوایت یا رضا بیمارم و امیـــد من لطف شفایت یا رضا
یا ضامن آهــــو منــــم آهــــوی سرگردان تو هنگام مرگم کن عطا سیر لقایت یا رضا
همـــــواره دارم آرزو آیـــم حریــــم پاک تـــــو پروانهسان دوری زنم گرد سرایت یا رضا
ده روز و یک چون بگذرد از ماه ذیالقعدالحرام شاد و چراغانی شود ایران برایت یا رضا
در روز میلاد تو دل شــادان و خـــرم میشود پیوسته بر لبهای من ذکر ثنایت یا رضا
شاه خراســـــانی مــن، بـــر نوکـــــر ناقابلت بنما عطا دربانی صحن و سـرایت یا رضا
سبزترین راهها را باید بگذرانی؛ روشنترین کوچهها را. تا این که سرانجام برسی اینجا، سر منزل آرامش و راحتی. اینجا حتی دیدنیها بیشتر میشود. زلالترین چشمهها، خوشبوترین رایحهها و روشنگرترین نورها، اینجایند. اما باید حواست باشد. باید حواست باشد که دست خالی نیامده باشی و حداقل چشمهایت را آورده باشی. بعد میتوانی دل خوش کنی به تمام چیزهایی که بعد از رفتنت، در فراسوی مرزهای اینجا در انتظارت نشستهاند. میتوانی غبار راههایی که حتی تمام پیچ و خمهایش را حالا دیگر عاشقی، از کتف بتکانی و بارِ خالی بودنت را روی سنگ فرشهای شفاف زمین بگذاری و پر شوی از آیینهها. پر شوی از بوی خدایی که هر بار میکشاندت اینجا، حکماً حکمتی دارد و تو از دانستن این راز عاشقی، عاجزی. باز یادت میآید. از عجزت. از ناتوانی دستهایت. از فکرهایی که هی ذهنت را پر و خالی میکنند و هی محالهای دنیایت را بیشتر و بیشتر. دوست داری که با تلنگری از اشک، تلنبارهای ذهنت را خالیاش کنی. فکرهای سبزت را اما دوست داری که نگه داری. سپیدی امروز را باز رنگ میزنی؛ سبز، طلایی، آبی. چشمهایت از جا برمیخیزند؛ میروند تا شفای پنجره فولاد. تو هنوز نشستهای. زخم پاهایت لب به سخن میگشاید و هی در سکوتت جستجو میکند راز این آمدن را. تو هنوز ساکتی. نوبتی هم که باشد، دیگر نوبت خالی دستهایت است. میآیند بالا و بالا و بالا. تو هنوز ساکتی. یکباره، آرامشی وجودت را پر میکند و غوطهور میشوی در این دنیا، یاد تعریفهایی که شنیدهای، میافتی. دارد اتفاقی میافتد انگار. شاید هم دارد انقلابی میشود اینجا. خودت هم ماندهای، حس عجیبی دارد از این آمدن، نصیب میشود. ذوقِ چشمهایت را کبوتری جابهجا میکند و از خاکیهای تنت، میرساند تا عروج گلدستهها… نگاه خیست میخورد به ساعت و حواست که جمع خودت شد، تازه میبینی این همه شلوغی را. مردم میآیند؛ دسته دسته، یک به یک. اولین دانه تسبیح که چرخید، قلبت موج میزند و یک کمی دعا میپاشد توی خالیهای وجودت. کم کم داری پر میشوی انگار. لبهایت را جنبشی کوتاه بوسه میزند و تو ناخواسته زیباترین نقش کاشی را حک بر هستیشان میکنی و این گونه میخوانی: السلام علیک یا علی ابن موسیالرضا (ع)...
♥ سالروز ولادت هشتمین خورشید آسمان امامت و ولایت، حضرت امام علی ابن موسیالرضا (علیهالسلام) ، را تبریک و تهنیت می گوییم . ♥
[ یکشنبه 93/6/16 ] [ 3:58 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
دختر آفتاب خاک این شــهر به چشــمان تو عادت دارد خـــوش به حال نفـــس قـــم که لیاقت دارد چــون تـــو یـــک روز از این کوچه گذشتی عمری زندگی در دل این شهر سعادت دارد گنبــدت پـــر شـــده از کفتر و تنها دل من چـــــون کلاغـــی ست که رویای زیارت دارد کوچک است آه ولی حوض تو با دریا و ... گنبـــدت با خـــــود خورشــــــید رقابت دارد حرمت مثل نگینی است ولی در دل خاک زیر خاکـــی همـه جا این همـــه قیمت دارد حرمت مثل نگینی ست در انگشتر شهر که در اطـــراف خودش فاضــل و بهجت دارد حرم حضـــرت معصـومه و درهای بهشت جمکران، این همه این شهــــر علامت دارد
لقب «معصومه» را امام رضا (علیهالسلام) به خواهر خود عطا فرمودند. آن حضرت در روایتی میفرمایند: «هر کس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسی است که مرا زیارت کرده است.» (ناسخ التواریخ، ج 3، ص 68، به نقل از کریمه اهل بیت، ص 32) اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةَ الْمَعْصُومه علیهاالسلام آیت الله سید نصرالله مستنبط از کتاب «کشف اللئالی» نقل فرموده که روزی عدهای از شیعیان وارد مدینه شدند و پرسشهایی داشتند که میخواستند از محضر امام کاظم (ع) بپرسند. چون امام (ع) در سفر بودند، پرسشهای خود را نوشته به دودمان امامت تقدیم نمودند. هنگامی که عزم سفر کردند، برای پاسخ پرسشهای خود به منزل امام (ع) شرفیاب شدند. امام کاظم (ع) مراجعت نفرموده بود و آنها امکان توقف نداشتند. از این رو حضرت معصومه (س) پاسخ آن پرسشها را نوشتند و به آنها تسلیم نمودند. آنها با مسرت فراوان از مدینه منوره خارج شدند و در بیرون مدینه با امام کاظم (ع) مصادف شدند و داستان خود را برای آن حضرت شرح دادند. هنگامی که امام (ع) پرسشهای آنان و پاسخهای حضرت معصومه (س) را ملاحظه کردند، سه بار فرمودند: «فداها ابوها» «پدرش به قربانش باد». با توجه به این که حضرت معصومه (س) به هنگام دستگیری پدر بزرگوارش خردسال بود، این داستان از مقام بسیار والا و دانش بسیار گسترده آن حضرت حکایت میکند.
♥ سالروز ولادت حضرت معصومه (سلامالله علیها) و روز دختر، مبارک باد. ♥ [ پنج شنبه 93/6/6 ] [ 6:59 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
|
|
|