برادران شهید هاشمی |
محمد -ص- نامی که نامیراست!یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُ?ْمِنِینَ(المائدة/57)
(ای کسانی که ایمان آوردهاید! افرادی که آیین شما را به باد استهزاء و بازی میگیرند -از اهل کتاب و مشرکان- ولی خود انتخاب نکنید؛ و از خدا بپرهیزید اگر ایمان دارید!)
در جاهلیتی به سر میبریم که همه چیز و همه کس بازیچهی دست تمسخر و الحاد است؛ سردمداران شرک و نفاق، امروز چون ابوجهلهای دیروز، کمر به هجو و حذف نام نامیرای محمد_ص_ بستهاند. دیری است که دشمنان قسمخوردهی اسلام، یاوهسُرایانه و دیوانهرفتار، بر محمد (ص)؛ پیامبر آب و آیینه، رسول پاکی و آزادگی، گستاخی میکنند. سران کفر در جاهلیت مدرن بر ساحت قدسی پیامبری اهانت روا میدارند که مهر ختام بر سلسله جلیلهی تمامی انبیاست: مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمًا(احزاب/40) (محمد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختمکننده و آخرین پیامبران است؛ و خداوند به همه چیز آگاه است!) اینان غافلند از اینکه هتاکیشان را عذاب سخت الهی در کمین است که: وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا کَانُوا بِهِ یسْتَهْزِئُونَ(الأنبیاء/41) (اگر تو را استهزا کنند نگران نباش،) پیامبران پیش از تو را (نیز) استهزا کردند؛ اما سرانجام، آنچه را استهزا میکردند دامان مسخرهکنندگان را گرفت (و مجازات الهی آنها را در هم کوبید)! این اولین بار نیست که یاوران صهیون با تمام کوتاهدستی، این چنین درازدستی میکنند، به یقین آخرین بار نیز نخواهد بود. پیش از این نیز از جانب این خصم نابکار بر ساحت معجزهی بزرگ این پیامبر آسمانی، صحیفهی مبین، اهانتهای بسیار رفته است اما مگر شعاع آفتاب را میتوان کشت؟ به روایت تاریخ، روزی که آن روزنامهنگار دانمارکی آن اهانت ناروا را به ساحت قدسی پیامبر آب و آیینه، نبی رحمت و مودّت، روا داشت نام مبارک محمد(صلیاللهعلیهوآله) در صدر نامهای انتخابی مردم اروپا نشست. قرآن نیز در همان سال بر تارک پرفروشترین کتابهای سال درخشید. امروز نیز به فضل خدا، نام نامیرای محمد-ص- بر بام بلند جهان خواهد نشست و قلب همهی آزادههای تاریخ را فتح خواهد کرد. چه خاماندیشاند اینان که گمان بردهاند خاک بر چهرهی خورشید میتوان افشاند و با سلاح جهالت به مصاف روشنایی میتوان رفت. لیکن شب به ارادهی شبپرستان نمیماند و آفتاب روشنیبخش اسلام از پس ابرهای تیره و ظلمتزای جهالتشان خواهد تابید. آری! این سنت همیشه ساری و تبدیلناپذیر هستیآفرین است که دست دشمن دون دین را زود رسوا میکند و در همین سرای دنیا از گردهی ظالم انتقام میکشد. وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ(بقره/39) (و کسانی که کافر شدند، و آیات ما را دروغ پنداشتند اهل دوزخند؛ و همیشه در آن خواهند بود.) امروز کیست که نداند دنیای غرب از سر اسلامستیزی و اسلامهراسی به چنین اعمال ننگین و نفرتآوری دست مییازد؟ کیست که نداند حادثه 11 سپتامبر که تاکنون دستاویز توطئههای ضدبشری بیشمار گردیده است، پروژهای خودساخته و طرحی پیشگیرانه است که از گسترش روزافزون آیین انسانساز اسلام میهراسد؟ کیست که نداند جنایات فرزندان یهودا و هتاکیهای وهنآمیز یاوران صهیون به آیین پاک مسلمانی، تیشهایست که پیش از این ریشههای امپراتوری هژمونیک آمریکا را از بیخ زده است؟ صهیونیست پلید از روی جهالت، میپندارد با چنین حرکتهای ابلهانه و شرمگینانه میتواند حیات رو به زوالش را اندکی بیشتر تمدید کند حال آنکه صدای سرفههای مرگ صهیونیزم جهانی از هم اکنون گوش عالم را کر کرده است. دومینوی انقلابهای منطقه و موج بلندخیز بیداری اسلامی، کاخهای برافراشته از ستم را لرزان و مرزهای کین و نفاق را درنوردیده است. زیر پای خیزش آزادمردان اسلامخواه، بیرق حقیر زورباوری لگد میخورد و بنای حکومت غدر و جور و دروغ و دغل، فرومیریزد. این وعده حق الهی است که: یرِیدُونَ أَنْ یطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ(توبه/32) (آنها میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند؛ ولی خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند!) [ یکشنبه 91/6/26 ] [ 9:49 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
راه قدس از کربلا مطلب زیر ، نوشته ای است از شهید سید مرتضی آوینی در وصف رزمندگان هشت سال دفاع مقدس. جبهههای نبرد ما امروز جایگاه تحقق تاریخ آیندهی کرهی زمین است و آنچه این عهد را بر گردهی ما استوار میدارد، پیمانی ازلی است که پروردگار متعال از انسان گرفته است و الحق رزمندگان ما، این راهیان تاریخ، چه خوب از عهدهی ادای پیمان بر آمدهاند. دوربین فیلمبرداری بسیار ضعیفتر از آن است که بتواند حقیقت این نبرد را ثبت کند. آن حقیقت شگرفِ تحقق نهایی ارادهی حضرت حق کجا میتواند در تصاویری محدود بگنجد؟ بین عکس و صاحب عکس چه رابطهای است؟ اگر این فیلمها بتواند سخنی از حقیقت تاریخ بگوید، در همین حد است و نه بیشتر. رزمندهای داخل سنگر نشسته و برای پدر و مادرش نامه مینویسد: مادر جان، شیرت را بر من حلال کن؛ همان شیری که دههی اول محرم با اشکهای شوری که برای تنهایی حضرت زینب میریختی، درهم میآمیخت و در کام من مینشست و جانم را با مهر حسین (ع) پیوند میزد. پدر جان، دستهای پینهبستهات را از دور میبوسم. کاش اینجا در کنار هور که تا افق گسترده است و اکنون رنگ آسمان ابری را به خود گرفته است بودی و این تلاش عظیم را میدیدی؛ این بچههای جهادی را که «یا علی»گویان پلها را جا به جا میکنند و عکس امام را به نشانهی اینکه در قلبشان جای دارد بر سینه آویختهاند. و آن دیگران را که لاینقطع با هلیکوپتر از راه میرسند و قدم در آن جادهای میگذارند که به سوی نور، به سوی مطلع عشق گسترده است. و پدر جان، من یقین دارم که این همان طریق وسطایی است که نه به چپ گرایش دارد و نه به راست. بهراستی آن اشتیاقی که این بچهها را به تلاش وا میدارد از کجا آمده است؟ تو همیشه به من میآموختی که تنبلی کلید همهی بدیهاست و من نمیفهمیدم که چه چیزی باعث میشود تا یکی تنبل باشد و دیگری نباشد. این بچهها با تنبلی میانهای ندارند. تو گویی جان آنان رودی است که به دریای عظیمی از شور و اشتیاق و اراده و عزم و تصمیم و صبر وصل است که تمامی ندارد، و تو میدانی که این تلاش عظیم برای چیست. غروب شده است. بعضی از بچهها دارند برای یک تک شبانه آماده میشوند، و هنوز آن تلاش عظیم ادامه دارد. یکی از بچهها اذان میگوید و آوای ملکوتی اذان در آن غروب زیبایی که صبح عدالت جهانی و طلوع حق را در پی دارد، با چه احساس شگفتآوری همراه است. آدم حس میکند که با همهی تاریخ پیوند خورده است. صبح، بعد از زیارت عاشورا و خواندن دعای فرج، پای سفرهی حضرت زهرا (س) نشستیم. بچهها سفرههای جبهه را سفرهی حضرت زهرا میخوانند و من، نمیدانم چرا، اما با تمام جانم این حقیقت را احساس میکنم. نان خشک و پنیر و خرما. این سفرهها شبیه همان سفرهای است که شما با خود به سر زراعت میبردید و من هنوز یاد آن را در خاطر دارم. سفرهی قناعت. و من درس قناعت را برای نخستین بار از شما آموختم. پدر جان، سفرهی این بچهها هم با سفرههای دیگر خیلی تفاوت دارد. تفاوتش در اینجاست که این سفرهها سفرهی قناعت است، سفرهی حضرت زهراست و ما میهمان او هستیم. نانش طعم و بوی همان نانی را دارد که از تنور خانهمان بیرون میآید، تا آنجا که فکر کردم شاید از همان نانهایی است که شما برای جبهه فرستادهاید. کاش اینجا بودی و آرزوهایت را فرا رویت میدیدی. پدر جان، مگر تو همواره آرزوی حضور در صحرای کربلا را نداشتی؟ مگر نبود که وقتی نام حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه را میشنیدی، انگار که اسم خودت را میشنوی، اشک از چشمانت سرازیر میشد؟ دشمن ما وابسته به سلاحهای جور واجوری است که به قیمت نوکریاش به او دادهاند، اما م?من وابسته نیست. هر نوع وابستگی م?من را از وصول به حق باز میدارد و همچون غل و زنجیری که بر دست و پای زندانیان میبستند، او را به زمین میچسباند و قدرت قیام را از او میگیرد. م?من اگر وابستگی داشته باشد نمیتواند قیام کند و عصر ما عصر قیام است. دشمن مرتباً با هواپیما حملهور میشود و از سلاحهای شیمیایی هم استفاده میکند. و پدر جان، من به یاد سگهای آبادی میافتم که وقتی حملهور میشدند، اگر نمیترسیدی، هرگز جرأت جلو آمدن را نداشتند و به کوچکترین تکان دست تو پا به فرار میگذاشتند؛ واگرنه، اگر از آنها میترسیدی، جرأت مییافتند و حمله میکردند. اسرائیل سرزمینهای ما را همینگونه اشغال کرده و روشهای صدام نیز همانگونه است. پدر جان، من انگیزهی این تلاش عظیم را همیشه در مییافتم، اما امروز، امروز که فیلمبردارهای جهاد تلویزیون آمده بودند و ما ماسکهایمان را امتحان میکردیم، بیشتر از پیش دریافتم که این رود عظیم شور و اشتیاق و اراده و عزم و تصمیم به چه دریایی اتصال دارد و ریشهی این تلاش در کدام خاک بارور نشسته است. آنها فیلم میگرفتند و از ما میپرسیدند که چه آرزویی دارید. من به دلم رجوع کردم و دیدم... شما خود میدانید، نیاز به گفتن نیست. (نه برادر، این آرزوی تو تنها نیست، آرزویی است که ریشه در جان همهی مسلمین دارد.) پدر جان، من این رسالت را به سنگینی بر گردهی خویش احساس میکنم که خداوند ما را برای تحقق همین اهداف به صحنهی حیات کشانده است. امروز من در جبههها و پشت جبههها طلیعهی آزادی قدس و تحقق این وعدهی تخلفناپذیر قرآن را بهروشنی میبینم. همه بهحق میگویند «راه قدس از کربلاست.» معنای این سخن چیست؟ وقتی پای صحبت پدران و مادران شهدا بنشینیم در مییابیم. قدس مظهر جراحتی است که بر قلب امت اسلام وارد شده است و این جراحت را جز به خون نمیتوان شست. امروز وعدههای قرآن بیش از پیش به تحقق نهایی خویش نزدیک شده است و امت اسلام دریافته است که چگونه باید برای آزادی قدس اقدام کند. اکنون صدام و حزب بعث عراق بزرگترین سدی است که در برابر وحدت منطقهی اسلامی و قیام همگانی برای آزادی قدس قرار دارد. «راه قدس از کربلا میگذرد» بدین معناست که تا ما این سد را از سر راه برنداشتهایم، هرگز نمیتوانیم به نجات قدس بشتابیم. بله پدر جان، برای آزادی قدس راهی جز این وجود ندارد. صدام دشمن خداست و برای وصول به توحید باید او را از میان برداشت.
خط مقدم منطقهی عملیاتی والفجر هشت در خط، رزمندگان اسلام، این راهیان کربلایی سیدالشهدا در قرن پانزدهم هجری قمری، با تمام وجود معنای این سخن را دریافتهاند و میدانند که باید برای قیام در برابر دشمن از وابستگیها گذشت و از سختیها نهراسید. قدس جلوهی برکت خدا و پلهی نخستین معراج انسان است و مسلمین برای دستیابی به اهداف نهایی اسلام چارهای ندارند جز اینکه بر قدس شریف دست یابند، و راه قدس نیز از کربلاست که میگذرد. حضرت امام امت، ادام الله ظله الشریف، همواره بر همین معناست که تأکید میورزد. وظیفهی ما عمل به تکلیف است، هر چند که این به از بین رفتن همهی ما بینجامد _ که البته اینچنین نخواهد شد. این فریاد درست در زمانهای بلند شده است که شیطان حاکمیت خویش را بر کرهی زمین کامل میانگاشت و بشر غربی به پایینترین مراتب هبوط خویش در لجن حیوانیت رسیده است. اکنون خداوند بار دیگر توبهی بشریت را پذیرفته است و این انسانهای از خود گذشته، این بهترین بندگان خدا، هر یک به مثابه دژ مستحکمی هستند که راه بر شیطان و جنود او بستهاند. معنای باطنی «راه قدس از کربلا میگذرد» نیز همین است. راه ما به سوی قدس که معرج نخستین معراج تکامل انسان است، راهی کربلایی است و راه کربلایی راهی است که با تحمل مشقات و از خود گذشتگی همراه است. این جوانان هر یک جلوهای از ابوالفضل عباس (ع) و قاسم و علیاکبر و عون و جعفر هستند و تحقق آرزوهای خویش را در کربلا میبینند و خدا دعای آنان را مستجاب کرده است. اینها با آن غفلتزدههای خسته و کسلی که در شهرها و این سوی و آن سوی پراکندهاند و هیچ چیز آنان را به صحنههای عظیم تحقق تاریخ فردا پیوند نمیزند خیلی تفاوت دارند. این تفاوت از کجا آمده است؟ تو گویی جان آنان رودی است که به دریای عظیمی از شور و اشتیاق، اراده و عزم و تصمیم و صبر وصل است که تمامی ندارد. آنان از مرز خواستههای حیوانی وجود خویش گذشتهاند و با مرگ خو گرفتهاند و به حیات جاودانی عشق در جوار رحمت حق رسیدهاند. در عصری اینچنین، در روزگاری که بشر بندهی اهوای خویش است و بت خویشتن را میپرستد، ظهور این جوانان چه معنایی دارد؟ اینان طلیعهدار عصر توبهی بشریت و نمونهای از انسانهای آینده هستند و آیندهی انسان آیندهای الهی است. آنان ابراهیموار هجرت کردهاند و اسماعیلگونه سر به قربانگاه سپردهاند تا انسان به خلیفهی اللهی و امامت رسد و این است معنای باطنی این سخن که راه قدس از کربلا میگذرد. راه قدس با کاهلی و تنآسایی و دل به جیفهی بیمقدار دنیا بستن میانهای ندارد. راه قدس مرد جنگ میخواهد و مرد جنگ نیز کربلایی است و کربلایی، مرد میدان عشق است و از سختیها و مشقات و سرباختنها و جان دادنها نمیهراسد. برای دریافت حقیقت آنچه در جبهههای نبرد میگذرد باید اینهمه را در مجموعهی تاریخ جهان نگریست، و باید این نکتهی بسیار شگفت را دریافت که چگونه این وقایع تاریخ آیندهی کرهی زمین را به جانب تحقق وعدههای قرآن میکشاند. سورهی «اسرا» را بخوان و خصال یاوران مهدی را بنگر، و حال بدین راهیان امروزی کربلا که به مقتضای انتظار عمل کردهاند و به جبههها شتافتهاند نگاه کن. چه میبینی؟ آری برادر، وقت آن رسیده است که یک بار دیگر نشانهی تحقق وعدههای الهی را در آنچه میگذرد ببینیم و با یقینِ بیشتر پای در راهی نهیم که از کربلا به سوی قدس میرود. منبع: آوینی [ یکشنبه 91/6/26 ] [ 8:17 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
♥ تیمم عشق ♥ تاریخ با حضور تو تکرار می شود وقتی عقاب حادثه بیدار می شود از پشت نخل های تنومند روزگار خورشید عاشقانه پدیدار می شود اینجا درست مرز سکوت و ترانه است بی تو تمام شهر به فکر بهانه است بر شانه های شهر چه مغرور می روی پرواز تو به سمت افق عاشقانه است بی تو زمین چه حال و هوایی عجیب داشت در سینه اش حرارت بغضی نجیب داشت یک شب میان خواب سری هم به ما بزن با ما بگو که شهر چرا عطر سیب داشت ما راه را به یمن شما گم نمی کنیم دیگر هوای خوشه ی گندم نمی کنیم تا عطر لاله از دل تاریخ می وزد جز بر مزار عشق تیمم نمی کنیم [ سه شنبه 91/6/14 ] [ 2:25 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
کاش همچون لاله سوزم در بیابان بقیع تا شبانگاهى شوم شمع فروزان بقیع کاش سوى مکه تازد کاروان عمر من تا کنم بیتوته یک شب در شبستان بقیع کاش همچون پرتو خورشید در هر بامداد اوفتم بر خاک قبرستان ویران بقیع آرزو دارم بمانم زنده و با سوز حال در بغل گیرم چو جان، قبر امامان بقیع آرزو دارم ببینم با دو چشم اشکبار جاى فرزندان زهرا را به دامان بقیع آرزو دارم بیفتم بر قبور پاکشان تا که گردم حایل خورشید سوزان بقیع آرزو دارم که اندر خدمت صاحب زمان قبر زهرا را ببوسم در بیابان بقیع آرزو دارم که همچون گوهر غلطان اشک از ارادت رخ نهم بر خاک ایوان بقیع اندر آنجا خفته چون قربانیان راه حق اى موید جان عالم باد قربان بقیع
[ یکشنبه 91/6/5 ] [ 1:45 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
آنچه در این مطلب می خوانید متن کامل مقاله ای است از شهید آوینی که با عنوان از آن کربلا تا این کربلا تقدیم می شود.
حضرت سیدالشهدا حسین بن علی(ع) شب پیش از هجرت به سوی کربلا در پایان خطبهای بلند فرمودند: «آگاه باشید، هر آن که میخواهد خونش را در راه ما اهل بیت، که راه حق است، نثار کند و خود در بهشت لقاءالله منزل گیرد، با ما راهی کربلا شود. من فردا صبح انشاءالله به راه میافتم.» هزارها سال از هبوط آدم بر سیارهی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنهی خاک جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است که شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیک است. تاریخ انبیا سراسر صحنهی نبرد حق و باطل است و تاریخ شاهنشاهان نیز سراسر عرصهی جنگهای بزرگتری است که بر سر قدرت درمیگیرد، و هستند کسانی که فی ما بین این دو نبرد تفاوتی نمیبینند. ما را با آنان کاری نیست چرا که مردگانند، «و ما انت بمسمع من فی القبور.»(1) روی سخن ما با آنان است که هنوز عرصهی وجودشان را یکسره تسلیم ظلمت کفر نکردهاند و بذر فطرتشان در انتظار باران است: آیا در این جهان خاک همواره باید یزیدها حکومت کنند و هر که سخن از حق بگوید باید با او آن کنند که با سیدالشهدا کردند، و یا نه، باید کاری کرد تا بساط ظلم بر چیده شود و حاکمیت و قدرت به اهلش، به فرزانگان و عدالتپیشگان سپرده شود: آنان که قدرت را در خدمت شهوات خویش نمیخواهند و چون در زمین اقتدار و تمکن یابند نماز بر پا میدارند و زکات میبخشند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند و خود در جماران با گرسنگی گرسنگان و تشنگی تشنگان و بیماری بیماران شریک میشوند و هیچ چیز جز رضای خدا نمیخواهند؟ بهراستی اقتدار و حاکمیت در کرهی ارض باید به چه کسی واگذار شود؟ به این بندگان پاک و نمازگزار و یا به دلقکهای جنایتکار پیری که به اریکهی ریاست جمهوری چون قلهی دیگری از شهرت و افتخار مینگرند که باید با هر تزویری بر آن دست یافت و آنگاه قصر عاج خویش را بر پایههای غفلت و جهالت مردم بنا کرد؟ بهراستی اقتدار و حاکمیت در کرهی ارض باید به چه کسی واگذار شود؟ هزارها سال از هبوط آدم بر سیارهی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنهی خاک جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است که شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیک است. این بندگان مخلص خدا طلیعهدار نورند و با دست آنان است که صبح شکافته میشود و تاریخ به عاقبت کار خویش نزدیک میگردد. دشمن در پناه آهن است و پنداشته است که راه ما با آتش بسته میشود و ترسِ مرگ ما را از راه باز میدارد، غافل که ما پیروان ابراهیم هستیم و آتش بر ما گلستان میشود. در زیر آن آتش بسیار سنگین، مجاهدان راه خدا با یاری او و جلوداری حجتش امام زمان(ع) پیش میروند. دشمن در پناه آهن و آتش است، غافل که ما در پناه حیدر و حسینیم. آهن در کف ما موم است و به اذنا آتش بر ما گلستان میشود. صبح روز بعد خورشید ایمان از پس تپهی شهید صدر طلوع کرد و آفتاب فتح درخشید. اگر هنوز هم مدعیان با عینک تاریخهای رسمی بین این نبرد و جنگهای سلطهجویانهای که در قرون اخیر رخ داده است تفاوتی نمیبینند، بیایند و در این قلههای بلند، مجاهدین عراقی را بنگرند که همچون بدریون در رکاب رسول الله به سپاه کفر میتازند، اگرچه برادر و پدر و نزدیکانشان در صفوف دشمن باشند. آنان مصداق «الذین آمنوا اشد حب»(2) هستند و حب و بغضشان تنها برای خداست. بهراستی وقتی ملت مجاهد عراق نیز خود در کنار ما با صدام و استکبار جهانی میجنگند، دیگر چه کسی میتواند این حقیقت را که این نبرد اعتقادی و مکتبی است انکار کند؟ تنها در پناه مکتب است که همهی نسبتها و رابطههای دیگر بیرنگ میشود و بر جای آن حب و بغض فی الله مینشیند. مجاهدان عراقی به جبهه اعزام میشوند. مردان به عربی شعار میدهند: «ما با خمینی امین بیعت میکنیم و از سر یقین راه شهید صدر را ادامه میدهیم و با خون خود مینویسیم: کیست خونخواه شهدا؟ کیست خونخواه حسین، کیست خونخواه حسین؟»
زنان در جواب میگویند: «هزاران جوان در زندانهای بعث و دختران پاک بدون حجاب اسیر دستان ملعونها. کیست خونخواه شهدا؟ کیست خونخواه حسین، کیست خونخواه حسین؟» مردان: «ما با خمینی امین بیعت میکنیم و از سر یقین راه شهید صدر را ادامه میدهیم و با خون خود مینویسیم: کیست خونخواه شهدا؟ کیست خونخواه حسین، کیست خونخواه حسین؟ اگر دستان و پاهای ما را نیز قطع کنند، یا حسین، باز هم به زیارت تو میشتابیم.» دانشآموزان: «ما فریاد میزنیم الله اکبر، صدر در میان ماست، او نمرده است. خون او که نوری در ظلمات است از رگهای ما میجوشد. برخیزید، برخیزید، حق شما را فرا میخواند.» کودکی در میان زنان عراقی قاب عکس پدرش را در دست گرفته و میگوید: «بابا کجاست؟ در بهشت. چه کسی او را شهید کرده است؟ صدام. چرا؟ چون خوب بود.» او میگوید که میخواهد وقتی بزرگ شد مجاهد شود و با دشمنان مبارزه کند و اینگونه است که خون شهید درخت قیام را آبیاری میکند. آری، همچنان که قرآن فرموده است، موعد آنها صبح است. آیا صبح نزدیک نیست؟ صبح نزدیک شده است و همهی آنچه که در جهان میگذرد حکایت از همین حقیقت دارد. آن روز که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید هیچ کس باور نداشت که سفیر سبکبال انقلاب با سرعتی اینچنین شگفتآور سراسر منطقهی اسلامی و بلکه سراسر جهان را خواهد پیمود و به بزرگترین قدرت دنیا تبدیل خواهد شد. اما امروز، سال نهم از پیروزی انقلاب اسلامی در حالی آغاز میگردد که شب استکبار به پایان خویش رسیده و صبح نزدیک شده است. آن روز دو تن از خبرنگاران روزنامهی «صبح» پاریس نیز همراه با صفوف به هم پیوستهی تظاهرات این سوی و آن سوی میرفتند. بهراستی چگونه امکان داشت که این دو خبرنگار پاریسی حقیقت را دریابند و بدانند که این حرکت به قطع دنبالهی ظلم و کفر منجر خواهد شد و دیر یا زود آنها شاهد زوال امپراتوریهای شرق و غرب و مجد و عظمت اسلام خواهند بود؟ آن دو چگونه میتوانستند ریشهی تاریخی این حرکت را در صدر اسلام و در عاشورای سال 61 هجری قمری دریابند؟ آنها چگونه میتوانستند خون حیدر و حسین را در رگهای ما ببینند که میجوشد و ما را به قیام فرا میخواند؟ پی نوشتها 1. فاطر / 22 2. بقره / 165 منبع سایت شهید آوینی
[ شنبه 91/6/4 ] [ 9:14 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
|
|
|