برادران شهید هاشمی |
بسمه تعالی
جز شهادت در راه خدا و پیروزی اسلام هدفم نبوده و به این هدف افتخار میکنم . آیا پنداشتند مردمانیکه واگذاشته میشوند که بگویند ایمان آوردیم و ایشان امتحان کرده نشوند . (سوره عنکبوت ، آیه دو)
با درود و سلام بر سالار شهیدان حسین بن علی (ع) که الگوئی برای ملت ایران بخصوص رزمندگان است ، ما باید درس شهادت را از حسین (ع) و دیگر شهیدان از صدر اسلام تا شهدای ایران یاد بگیریم و با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب که نایب برحق امام زمان که یادآور کربلای حسینی دیگر است ، ما این انقلاب را با کمک و یاری امام زمان بوجود آوردیم حال باید برای تداوم بخشیدن به این انقلاب جان خود را در راهش بریزیم ، اما ای پدر . مادر عزیزم شما هم افتخار کنید که تنها پسرتان را در راه حفظ اسلام و قرآن دادید ، شما نباید از شهادت من ناراحت باشید چون من موقعیکه لباس بسیجی به تن کردم انگار که لباس دامادی بر تن کردم و اگر جنازه نداشتم ، اگر سرنداشتم و اگر دست نداشتم مانند فاطمه زهرا که جنازه ندارد و مانند امام حسین (ع) که سرنداشت و مانند حضرت اباالفضل (ع) که دست نداشت به شهادت رسیدم و یاد آنها را برای شما زنده کردم ، ای مادرم از شما میخواهم که مانند مادر وهب در روز عاشورا که وقتی سر پسرش را برای او آوردند او سر را به طرف کفار پرت کرد و گفت ، سری را که در راه خدا دادم پس نمیگیرم ، باشید و بدانید که من راه دایی ام را ادامه دادم و مرا ببخشید که نتوانستم برای شما فرزندی شایسته باشم ، امیدوارم که مرا مورد عفو قرار دهید و از شما میخواهم که برای من زیاد گریه نکنید که دشمن و ضدانقلاب خوشحال شوند ، ای خواهرانم باید شما کاری بکنید که دیگران از شما سرمشق بگیرند و از شما میخواهم که نماز و حجاب خود را حفظ کنید و شما خواهر کوچکم میخواهم که قرآن را فرا گیرید ، دیگر عرضی ندارم جز عفو و بخشش از خدای یگانه . والسلام
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار جان فدای باوفای این دین و این انقلاب هوای عشق شهادت از سرم ربود هوش (وصیتنامه بسیجی شهید مرتضی فتحی)
[ شنبه 94/8/9 ] [ 1:36 صبح ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
هر گاه نام عباس به میان میآید، همه چیز به ازدحام میآیند. اشکها ازدحام میکنند که دریا شوند؛ دریاها ازدحام میکنند که اشک شوند؛ اشکها و دریاها ازدحام میکنند که طوفان شوند و طوفانها دست به دست هم میدهند تا علم عباس را بر پا نگه دارند. علم عباس، هنوز برپاست. دست عباس هنوز قلم نشده است. دست عباس، همین دستههای عاشوراست که هر سال از هر کوی و برزن، مانند رود خروشان جاری میشوند و کشور به کشور، شهر به شهر، مسجد به مسجد و حرم به حرم، بیرق خونین عاشورا را برپا نگه میدارند. بیرق خونین عاشورا را برپا نگه میدارند، تا رسم مردانگی از جهان برنیفتد، تا رسم وفا در جهان زنده بماند. حکایت عباس، حکایت عشق است؛ حکایت وفاست، حکایت دلدادگی است. مشک عباس، پر از آب نبود؛ پر از آبرو بود. چه غافلند آنان که مشک عباس را تیرباران کردند. آبرو با تیر بر زمین نمیریزد؛ آبرو با شمشیر بر زمین نمیریزد؛ آبرو با شمشیر تازهتر میشود و با تیر زندهتر. آبرو با خون درخشانتر میشود. عباس، با مشک، آب نیاورده است؛ آبرو آورده است. با مشک آبرو آوردن، کار هر کس نیست. با مشک آب آوردن کار هر کسی هست. اما عباس، کسی است که مثل هیچکس نیست.
یا ابالفضل العباس؛ کیست آنکه تو را بخواند و از یاری دستان بریدهات بینصیب بماند؟ کیست آنکه اندوه جاودانه تو را بفهمد و از غم مشکهای پاره پارهات، طاقت از کف ندهد؟ کیست آنکه بلندای قامتت را دیده باشد و آسمان را به چشم حقارت ندیده باشد؟! تو، سقای جانهای تشنهای تو، طراوت باغستانهای مهر و وفایی. تو، روح و ریحان فاطمه زهرایی؛ نه فقط میوه دل امالبنین. عباس، فرزند مردی است که کوهِ رشادت و جوانمردی است. فرزندِ شیر زنی است که به او شیر شهامت نوشاند. کوهمردی که ذرهای از احترام برادرش حسین (علیهالسلام) فرو نگزارد. حسین (علیهالسلام) امام بود و ابوالفضل، برادرِ امامت. حسین (علیهالسلام) ولی بود و ابوالفضل، همرکابِ ولایت. سلام بر عباس، سلام بر غیرت مجسم... سلام بر قامتِ فتوت... السلام علیک یا اباالفضل العباس (ع) [ جمعه 94/8/1 ] [ 4:12 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
|
|
|