برادران شهید هاشمی |
عاشورا 1 به جای نواسیران می سراید برای درد انسان می سراید زبانم لال ، دارد روی نیزه سری آهسته قرآن می سراید عاشورا 2 دلش دل مویه های ناب می زد جمالش شانه بر مهتاب می زد کسی با دست هایی که ندارد گره بر زخم های آب می زد عاشورا 3 فرات از لحظه هایش یاس می ریخت کنارش مشکی از احساس می ریخت درون خیمه های بی علمدار ز چشمان حسین ، عباس می ریخت [ دوشنبه 92/8/27 ] [ 7:42 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
لاله ســــرخ شـــهادت، تن تـبدار من است چشمه فیض خدا چشم گهربار من است حافظ خــــــون پیـــــام شهــــــدای ره دیــن لب گویای من و دیـــــده خونبار من است داغ یک دشت شهید و غم یک دشت اسیر این همه بار گــــران بر تن بیمار من است نماز، دلتنگ عبادت اوست و خاک، دلواپسِ سجدههایش... دعا منتظر ترنّم اوست و صحیفه سجادیه، در انتظار تبسم دستهایش... شام غریبان، دلواپس نالههای عاشورایی اوست و «زینب سلاماللهعلیها»، دل نگران زخم دلش... عاشورا منتظر حضور اوست و کربلا منتظر ادامه نگاهش؛ نگاهی که نورانی دیدن و نورانی اندیشیدن را به نسلهای خاموش بیاموزد... امروز روز پر کشیدن مردی است که در سالیان دراز، غم عظیم عاشورا را لابه لای بغضهای مناجات، به آسمان هدیه کرده است. سجادهات را به وسعت تمام هستی گستردهای تا هرچه عبادت و راز و نیاز است سهم تو باشد. هرکس را از دنیا بهرهای است، و بهرهی تو، سجدههای طولانی و استغاثههایی است که در برابر محبوب و معبودت داشتی و چه اندوختهای بالاتر از این است؟ سهم تو، مناجات و راز و نیازهایی است که انسان را به خدا میرساند و بالهای پروازی است که خاک را به افلاک پیوند میزند. آن حضرت به «زینالعابدین» یعنی زینت عبادت کنندگان، مشهور بود. امام سجاد (علیهالسلام) در طول زندگیشان چنان اهل عبادت و تضرع به درگاه خداوند بودند که امام باقر (علیهالسلام) در اینباره میفرمایند: «از عبادت به جایی رسیده بود که کسی نرسیده بود. از شبزندهداری رنگش زرد، و از گریه چشمانش سرخ، و از سجده پیشانیاش برجسته، و از ایستادن در نماز، پاهایش دچار ورم شده بود.» (مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 148؛ ارشاد، مفید، ص 255) قطرهای از دریای بیکران صحیفه سجادیه:پاک و منزه است پروردگار من؛ چگونه نیازمندی از نیازمندی درخواست میکند و کجا فقیر و تنگدستی به فقیری مانند خود، رو میآورد؟ پس ای پروردگار من، من از روی رغبت، آهنگ تو نمودهام و با اعتماد به تو، امید بر تو بستهام و دانستهام که حتماً بیشترین چیزی را که از تو بخواهم، در برابر دارایی و توان تو، اندک است؛ و بزرگترین چیزی را که از تو طلب کنم، در برابر گستره فیض و رحمت تو، کوچک است؛ و البته، جود و بخشش تو، از درخواست کسی کم نمیآورد و دست تو در بخششها، از هر دستی برتر است. خدایا پس بر محمد و آل او درود فرست و با من به احسان و تفضلت رفتار کن و با من با عدالت و دادگریات به استحقاق رفتار مکن. چه اینکه من اول روی آورندهای نیستم که به سوی تو روی آورده و با آنکه سزاوار منع است، به او بخشش کردهای و اول سائلی نیستم که از تو درخواست کرده و با آنکه سزاوار محرومیت بوده است، به او احسان کردهای. خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و اجابت کننده دعایم باش و به ندایم نزدیک؛ و به تضرع و زاریم مهربان و به صدایم شنوا باش؛ و امیدم را از خودت قطع نکن و دعایم را از درگاهت بر مگردان؛ و در این خواسته و غیر آن، گرایشم را به غیر خودت متوجه نکن. و مرا با برآوردن خواستهام و روا کردن حاجتم و رسیدن به خواستهام، پیش از آنکه از این سرای فانی بروم با آسان کردن دشواری برایم، و خوبی تقدیر تو در همه امور برایم، یاری و کفایت فرما. (صحیفه سجادیه) امام سجاد (ع) فرمودهاند: بار خدایا، نومید مکن کسی را که جز تو، بخشندهای نمییابد، و خوار مکن کسی را که از تو، به کسی جز تو بینیاز نمیگردد. (صحیفه سجادیه) سالروز شهادت حضرت امام سجاد (ع) تسلیت باد. [ شنبه 92/8/25 ] [ 6:10 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
شهید ابراهیم هاشمی در سال 1361 در عملیات بیت المقدس در منطقه فکه به شهادت رسید. [ پنج شنبه 92/8/23 ] [ 11:3 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
در مشت گرفت آب و بی تاب نشد شــرمنده اهل بیت و اصحاب نشد در حیرتم از عطش، که مانند فرات از شـــــرم لب تشنهی او آب نشد
اشکها ازدحام میکنند که دریا شوند؛ دریاها ازدحام میکنند که اشک شوند؛ اشکها و دریاها ازدحام میکنند که طوفان شوند و طوفانها دست به دست هم میدهند تا علم عباس را بر پا نگه دارند. علم عباس، هنوز برپاست. دست عباس هنوز قلم نشده است. دست عباس، همین دستههای عاشوراست که هر سال از هر کوی و برزن، مانند رود خروشان جاری میشوند و کشور به کشور، شهر به شهر، مسجد به مسجد و حرم به حرم، بیرق خونین عاشورا را برپا نگه میدارند. بیرق خونین عاشورا را برپا نگه میدارند، تا رسم مردانگی از جهان برنیفتد، تا رسم وفا در جهان زنده بماند. حکایت عباس، حکایت عشق است؛ حکایت وفاست، حکایت دلدادگی است. مشک عباس، پر از آب نبود؛ پر از آبرو بود. چه غافلند آنان که مشک عباس را تیرباران کردند. آبرو با تیر بر زمین نمیریزد؛ آبرو با شمشیر بر زمین نمیریزد؛ آبرو با شمشیر تازهتر میشود و با تیر زندهتر. آبرو با خون درخشانتر میشود. عباس، با مشک، آب نیاورده است؛ آبرو آورده است. با مشک آبرو آوردن، کار هر کس نیست. با مشک آب آوردن کار هر کسی هست. اما عباس، کسی است که مثل هیچکس نیست.
مراسم عزاداری عاشورای حسینی مکان : امامزاده اسماعیل شهرستان شهریار
[ پنج شنبه 92/8/23 ] [ 8:35 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
یادتان باشــد لباس مشـــکیام را تا کنید گوشهای از قبر من این جامه را هم جا کنید کاش من در شام تاســـوعا بمیرم تا شما خرجیم را نذر خـــرج ظهـــر عاشــــورا کنید
حضرت امام حسین (ع) فرمودهاند: هر کس به خاطر مصائب ما اهل بیت، قطره اشکی از چشم خود سرازیر کند و یا اشک در چشمانش حلقه زند، خداوند به وسیله ن اشک، او را از عذاب حفظ نموده و در بهشت جای دهد. (بحار الانوار، ج 44، ص 279) حسین، حسین، حسین؛ چه آهنگ دلنشینی دارد این نام؛ چقدر عشق در پس این واژه پنهان است... کیست که او را بشناسد و در پیشگاه غربتش، سر خم نکند؟ کدام مرد است که وامدار مردانگیاش نیست؟ کدام دلی است که از شوق نامش، در سینه بال بال نمیزند؟ کدام دستی است که در مصیبت جاودانهاش، بر سر و سینه نمیکوبد؟ کدام چشمی است که با شنیدن نامش، بارانی نمیشود؟ کدام دینی است که وامدار حسین نیست؟ حسین، او که بیطلوع نگاهش، آفتاب جرئت تابیدن ندارد؛ او که پایداریاش زبانزد همهی کوههای عالم است؛ او که آب، مهریه مادرش بود و در آتش عطش میسوخت؛ او که تندیس مقاومت و آزادگی است؛ او که حیات مرگ، در قبضهی قدرت اوست. و عجیب نیست که سر حسین بر نیزه، کار خورشید در آسمان را بکند؛ مگر بیخورشید، ادامهی حیات ممکن است که بیحسین، ممکن باشد؟ روز عاشورا، شیهه بود و شمشیر؛ هیاهوی نیزهها بود و بیتابی تیرها در چلهی کمان؛ خیمههای شعلهور بود و کامهای خشکیده و های های کودکان خار در پای... اما حسین(ع)، میداند که با هفتاد و دو تن، میتوان هزاران دیوار سنگی را شکست... میتوان آب نداشت؛ اما آبرو داشت... خواب نداشت؛ اما بیداری آفرید... میتوان از حضیض گودال، بر اوج قلههای فتح رسید... محرم، قلمرو حسین است و حسین، فرمانروای بیچون و چرای دلهای بیدار. دلهایی که با ضرباهنگ نام حسین، تندتر میتپند. دلهایی که با یاد خیمههای سوخته، شعلهور میشوند، دلهایی که سرای محبت سیدالشهدای تاریخند. السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین(ع)... حضرت امام حسین (ع) فرمودهاند: هر کس حق بندگی خدا را به جای آورد، خداوند بیش از آنچه آرزو داشته و بیش از حد کفایتش، به او عطا خواهد فرمود. (بحار الانوار، ج 71، ص 184) [ چهارشنبه 92/8/22 ] [ 8:15 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
عباس اگرچه دست کشید از دو دست خویش از یاری حســـــین علــــی، دســـت بر نداشت درد و غمــــش تمامی از این بــــود که چــــرا یک جان بـــــرای هدیـــــه به او بیشتر نداشت او هــــــم چـــو کودکان حـــــرم تشنه بود، آه اما دلـــــش نیامـــــد و یک جـــــرعه بر نداشت
یا ابالفضل العباس؛ کیست آنکه تو را بخواند و از یاری دستان بریدهات بینصیب بماند؟ کیست آنکه اندوه جاودانه تو را بفهمد و از غم مشکهای پاره پارهات، طاقت از کف ندهد؟ کیست آنکه بلندای قامتت را دیده باشد و آسمان را به چشم حقارت ندیده باشد؟! تو، سقای جانهای تشنهای تو، طراوت باغستانهای مهر و وفایی. تو، روح و ریحان فاطمه زهرایی؛ نه فقط میوه دل امالبنین. عباس، فرزند مردی است که کوهِ رشادت و جوانمردی است. فرزندِ شیر زنی است که به او شیر شهامت نوشاند. کوهمردی که ذرهای از احترام برادرش حسین (علیهالسلام) فرو نگزارد. حسین (علیهالسلام) امام بود و ابوالفضل، برادرِ امامت. حسین (علیهالسلام) ولی بود و ابوالفضل، همرکابِ ولایت. سلام بر عباس، سلام بر غیرت مجسم... سلام بر قامتِ فتوت... السلام علیک یا اباالفضل العباس (ع) [ سه شنبه 92/8/21 ] [ 5:18 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
روزشمار جریان نهضت امام حسین علیه السلام
[ چهارشنبه 92/8/15 ] [ 6:53 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
بـــوی محــــرم دوباره بـــوی محــــرم دوباره بـــوی حسین (ع) دوباره نوشش می از ســـــر سبوی حسین (ع) دوباره مــــــاه تأثــــــــر، دوباره مــــــاه عــــــزا دوباره سینه زدن در میان کـــــوی حسین (ع) دوباره شهــــــر بپوشــــــد به تن لباس ســـیاه رواج هیئــت و مسجـــد، ز آبــــروی حسین (ع) دوباره ذکـــــر حسین، بر لبان پیـــــر و جــــوان دوباره نغمه «هل من» رسد ز سوی حسین (ع) دوباره یاد شهیــــــدان کــــــــــربــــــلا کردن دوباره خوی گرفتن به خـــلقوخــوی حسین (ع) دوباره لطف خدایی بــــــــرای شخص زهیــــــر و نیـــــک عاقبتی بعــــد گفتگــــوی حسین (ع) دوباره حـــــــر پشیمان به محضـــــر مـــــــــولا عوض نمـــودن دنیا به تار مـــــــــوی حسین (ع) دوباره قاســــــم و اکبـــــر، عمـــویشان عباس فــدای حق شده در جنگ با عــدوی حسین (ع) دوباره علقـــــمه و قتـــــلگاه شاه شهیـــــــــد دوباره نالـــــــه زینب به جستجـــوی حسین (ع) گرفتنش به بغل جســـــم بی ســـر مــــــــولا دوباره بوســـــــه زدن بر رگ گلـــوی حسین (ع) دوباره شـــــــام غـــریبان، به خیمهها آتــــش زنان دربهدر و خــــــواهــــر نکـــــوی حسین (ع) دوباره یــــــــــاد اســـــــارت بــــــرای آل الله و یاد ســنگ پرانـی به رأس و روی حسین (ع) دلـــــــــــم گرفته خدایا ز ماتـــــــم مـــــــــولا نما تـــو قسمت من، زائری به کـوی حسین (ع) ***** تقویم رو که نگاه کرد، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت. دوباره زمان دلدادگی از راه رسیده بود. اشکهایی که یکی یکی میغلتید و از گونههاش میچکید رو پاک کرد. یا علی گفت و از جاش بلند شد و به سمت لباسهاش رفت. تک تک لباسهاش رو زیر و رو کرد تا لباس مشکی رو پیدا کنه. پیراهن مشکی رو هیچ وقت دوست نداشت، چون همیشه یادآور ناراحت کنندهترین لحظات زندگیش بود. اما این بار هم مثل هر سال همین موقع، این احساس ناراحت کننده، جای خودش رو به حس دیگری داده بود. به حس زیبای عشق؛ عشق به محرم؛ عشق به حسین (ع) ... *****
امام حسین (ع) فرمودهاند: عدهای از روی طمع، عبادت خدا میکنند، این عبادت سوداگران است؛ و جمعی از ترس، بندگی خدا میکنند، این عبادت بردگان است؛ و برخی به انگیزه شکر، خدا را عبادت میکنند؛ این عبادت آزادمردان و بهترین عبادتهاست. (بحارالانوار، ج 78، ص 117) [ چهارشنبه 92/8/15 ] [ 11:9 صبح ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
از روزی که در نهر جانمان فرات سوز و علقمه عطش جاری ساخته اند،از شبی که در پیاله دلمان شربت گوارای ولایت ریخته اند،دلمان یک حسینیه پر شور است.
در حسینیه دلمان، مرغهای محبت سینه می زنند و اشکهای یتیم در خرابه چشم، بی قراری می کنند. سینه ما تکیه ای قدیمی است، سیاهپوش با کتیبه های درد و داغ، که درب آن با کلید « یا حسین » باز می شود و زمین آن با اشک و مژگان، آب و جارو می شود. محرم تو آن کیمیاى دگرگونهسازى که مرگ حیات آفرین را - به نام «شهادت» به اکسیر عشقى که در التهاب سر انگشت سحرآفرینت نهفته است، چو شهدى مصفا و شیرین به کام پذیرندگان مىچشانى. تو آن خشم خونین خلق خدایى که از حنجر سرخ و پاک شهیدان برون زد. تو بغض گلوى تمام ستمدیدگانى که در کربلا ، نیمروزى به یکباره ترکید و آن خون دل و دیده روزگار که با خنجر کینه توز ستم، بر زمین ریخت.
[ سه شنبه 92/8/14 ] [ 9:3 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
دشت غـــوغا بود، غـــوغا بود، غــوغا در غدیر تشنگیها بود و توفان بود و شــــن بود و غبار کاروان آرام و بیتشــــویش، لنگـــر میگرفت گردها خوابید کـــم کــــم، کاروان خاموش شد تا افــــق انبـــوه مــــردان صحاری بود و دشت مـــرد اما با نگاهــی گــــرم در چشمان شوق پس به مردان عرب فرمود: بعد از من علیست گــردها خوابیده بـــود و کاروان خامـــــوش بود در شکــــوه کاروان آن روز با آهنـــــگ زنـــــگ ای فــــراموشان باطل! ســـر به پایین افکنید!
خداوند در قرآن کریم میفرمایند: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا (بخشی از آیه 3 سوره مائده) امروز، دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم. دین، چیزی کم داشت و فاصلهاش تا کامل شدن، علی (علیهالسلام) بود... وقتی دستان محمد (صلیاللهعلیهوآله) و علی (علیهالسلام) در آسمان اوج گرفت و به هم رسید، برکه کمجان غدیر، اشک شوق جاری کرد. غدیر، همهی همهمهها را میشنید: «بیعت میکنیم با دلهای خود و جانهای خود و دست و زبان خود...» گیسوان بلند نخلستانها در هوای علی (علیهالسلام) وزیدن گرفت. گل از روی گل شکفت و دلهای خسته و بیرمق روزگار، سرشار از شادمانی شد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند تا جایگاهی فراهم کنند تا حتی کوتهبینترین انسانها، قامت آسمانی و دلانگیز حضرت را ببینند؛ تا آنگاه که دست نورانی حضرت، امانت ولایت را به دستان با کفایت امامت میسپارد، همه شاهد باشند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بازوی علی (علیهالسلام) را گرفت و بالا برد. آسمان، همپای او قد کشید... سروها، خودشان را بالا کشیدند... رسول خاتم، در گوش جهانیان زمزمه میکرد: «هر کس من پیشوای اویم، علی (علیهالسلام) پیشوای اوست…» جبرئیل فرود آمد. بوی خوش پیامش، زمین را عطرآگین کرد. خدا، او را با عهد بزرگی فرستاده بود؛ عهد ولایت. زیرا که هیچگاه، زمین، بیحجت نمیماند... خجسته باد پیوند «نبوت» و «امامت» در نقطه اوجی به نام غدیرخم که غدیر، گره محکمی است برای رشته دیانت. غدیر خم، عید تکمیل رسالت مبارک...
خداوند در قرآن کریم میفرمایند: یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ (بخشی از آیه 67 سوره مائده) اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنى، پیامش را نرساندهاى. [ چهارشنبه 92/8/1 ] [ 3:36 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
|
|
|