پيام دوستان
+
* از کتابِ گيسوانت صفحهاي را باز کن
تا برايت مو به مو تفسير زيبايي کنم...
آبرويي را که کم کم جمع کردم ، حاضرم
روز ديدار تو يکجا خرج رسوايي کنم...!!* #فاضل_نظري
پيام رهايي
ديروز 10:49 صبح
+
کاش کسي گره زند دل من و تو را به هم؛
که سيزده بدون تو، مرا بدر نمي شود!
سيزدهبدرتونبخير
2-اشراق
ديروز 9:28 صبح
هرکس به تماشايي رفتند سوي صحرايي
مارا که تو منظوري خاطر نرود جايي.بانوي خوش سخن پارسي تمام لحظه هاتون خيروپربرکت@};-
سيزده را همه عالم به در امروز از شهر..من خود آن سيزدهم کز همه عالم بدرم..تا به ديوار و درش تازه کنم عهد قديم..گاهي از کوچه معشوقه خود مي گذرم
+
چقدر قشنگ فاضل نظري توي اين شعر نرسيدن به وصال رو توصيف ميکنه :
*هرچند که هرگز نرسيدم به وصالت ؛
عمري که حرامِ تو شد اي عشق، حلالت
يکبار به اصرارِ تو عاشق شدم اي دل،
اينبار اگر اصرار کني، وايبحالت*...
2-اشراق
ديروز 9:28 صبح
+
چه بيتابانه ميخواهمت اي دوريات آزمونِ تلخِ زندهبهگوري!
چه بيتابانه تو را طلب ميکنم!
بر پُشتِ سمندي
گويي
نوزين
که قرارش نيست.
و فاصله
تجربهيي بيهوده است.
بوي پيرهنت،
اينجا
و اکنون. ــ
کوهها در فاصله
سردند.
دست
در کوچه و بستر
حضورِ مأنوسِ دستِ تو را ميجويد،
و به راه انديشيدن
يأس را
رَج ميزند.
بينجواي انگشتانت
فقط. ــ
و جهان از هر سلامي خاليست.
#احمد_شاملو
2-اشراق
ديروز 9:28 صبح
اي دوست که بامن دل تو يکدله نيست.. برخيز و بيا بي تو مرا حوصله نيست.. بيهوده بهانه مي کني فاصله را.. بين من و تو يک سر مو فاصله نيست .
مي خواهمت چنانکه شب خسته خواب را
مي جويمت چنانکه لب تشنه آب را
محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح
يا شبنم سپيده دمان آفتاب را
بي تابم آنچنانکه درختان براي باد
يا کودکان خفته به گهواره تاب را.درودبربانوي خوش سخن پارسي.@};-
+
سلام به دوستان پارسي
اصفهان بارونيس
شهرشماچيطورس؟
2-اشراق
ديروز 9:27 صبح
+
شنيدهام زِ پنجره
سراغ من گرفتهاي ...؟!
هنوز مثل قاصدک ميانِ کوچه پرپرم ...!
حسين منزوي
2-اشراق
ديروز 9:27 صبح
+
همه عمر تلخي کشيدهست سعدي
که نامش برآمد به شيرينزباني 1 ارديبهشت، بزرگداشت
#سعدي
2-اشراق
ديروز 9:27 صبح
به نامِ خداوندِ اُرديبهشت.که سعدي به نامش گلستان نوشت. يادروز گرانيداشتِ جناب سعدي رحمه الله گرامي باد.@};-
زيبا وقشنگ،بانوي بزرگوارپارسي.گر به همه عمر خويش با تو برآرم دمي
حاصل عمر آن دمست باقي ايام رفت
هر که هوايي نپخت يا به فراقي نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} مقدار يار همنفس
چون من نداند هيچکس
ماهي که بر خشک اوفتد،
قيمت بداند آب را…
+
دست عشق از دامن دل دور باد!
ميتوان آيا به دل دستور داد؟
ميتوان آيا به دريا حکم کرد
که دلت را يادي از ساحل مباد؟
موج را آيا توان فرمود: ايست!
باد را فرمود: بايد ايستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بيگزاره در نهاد ما نهاد
خوب ميدانست تيغ تيز را
در کف مستي نميبايست داد !
قيصر امينپور
2-اشراق
ديروز 9:27 صبح